.
این شعرها که بوی سکوت می دهند
از غیبت لب های توست
کلمات
مثل زنجره های خشکیده ی تابستانی
از معنا خالی شدند
و در انتظار مورچه هایند
توشه بار زمستانی شان را
در حفره ی تاریک خالی کنند –
اندوهی که سرازیر می شود
در سینه ی خاموش من.
"شمس لنگرودی"
.
دل مست و
دیده مست و
تن بی قرار مست..
جانی زبون چه چاره کند
با سه چار مست؟؟؟..
.
"اوحدی_مراغه ای"
.
هیچ کس
نمی توانست مرا به کشتن دهد...
هیچ کس
بــه
قشنگـی
" تـــو"،
مـرا
نکشت...!
.
"عباس_معروفی"
.
بی آنکه بوی تو مستم کند
تا ده میشمارم
انگشتانم گرد کمرگاه مدادم تاب میخورند
و ترانهای متولد میشود
که زادهیِ دستهای توست
چه کنم؟
شاعرم
به از تو سرودن معتادم.
"شمس_لنگرودی"
.
مرا
براى روز مبادا
کنار بگذار !
مثل
مسافرخانه اى متروکه ام
در جاده اى سوت و کور ؛
یک روز خسته از راه مى رسى
و جز آغوش من برایت پناهى نیست ...
"پریسا_صالحى"
.
جهان چیزی شبیه موهای توست،
سیاه و سرکش و پیچیده
خیال کن چه بیبختم من!
که به نسیمی حتی
جهانم آشوب میشود...
.
"کامران_رسول_زاده"
.
هر حرف نام تو را
با عطر گلی می آمیزم
هر خواب گندمزاری را
با نسیم نگاهم
بر تنت می نوازم
هر آوای پرنده ای را
از موهای تو می گذرانم
هر شراب نابی را
با مستی لبهای تو
مزه مزه می کنم
صدای تو
باد را برمی گرداند
گل قشنگم
برمی گردم
پیش از آن که تو را بشناسم برمی گردم
و در ابتدا و انتهای ذهنت ورق می خورم
می خواهی قبل و بعد ذهنت را ببوسم ؟
.
"عباس معروفی"
مرا ببوس
اگر از مرگ می ترسی
می آید روزی
که بین من و تو مرگ خوابیده باشد
ناگهان ببینی
چقدر مرا نبوسیده ای!
.
"ستاره_جوانزاده"
.
در آیه های من
چشم های زیبای تو
ناپیداست
در آیه های من
پیچ و تاب اندامت ناپیداست
در آیه های من
صدای مهربانت
با پرنده ها به تابستان کوچ کرده
و برف
این برف و این آسمان شگرف
روی خاطره های تو را
سفید می کنند
.
"عباس معروفی"
.
آه مرو ، میا
نزدیک مشو ، دور منشین
کوچ مکن ، به من مپیوند
مرا تباه مکن ، مرا خمیده مساز
ما باید که
پرواز کنیم
چون دو خط موازی
با هم
که به هم نمی پیوندند
که نیز از یکدیگر دور نمی شوند
وعشق
همین است.
.
غاده السمان
.
خوابی شیرین
که در انتظار تعبیرش نبودی
بارانی
که دانه دانه تمیز میشود
و روی گونهی من مینشیند
کاسهیی از صدف که فرشتگانش پاک کردهاند
تا از لبخندت پر شود
اینجایی ، تو
در آتش دستهای من
و تشنه و بیامان میباری
میباری
و تسکینم میدهی
"شمس لنگرودی"
.
عشق ما دهکده یی ست که هرگز به خواب نمی رود
نه به شبان و
نه به روز
و جنبش و شور حیات
یک دم در آن فرو نمی نشیند
هنگام آن است که دندان های تو را
در بوسه یی طولانی
چون شیری گرم
بنوشم
.
"احمد شاملو"
میان خورشیدهای همیشه
زیبائی تو
لنگریست
خورشیدی که
از سپیدهدم همه ستارگان
بینیازم میکند
نگاهت
شکست ستمگریست
نگاهی که عریانی روح مرا
از مهر
جامهئی کرد
بدانسان که کنونم
شب بیروزن هرگز
چنان نماید که کنایتی طنزآلود بوده است
و چشمانت با من گفتند
که فردا
روز دیگریست
آنک چشمانی که خمیرمایه مهر است
وینک مهر تو
نبردافزاری
تا با تقدیر خویش پنجه در پنجه کنم
آفتاب را در فراسوهای افق پنداشته بودم
بهجز عزیمت نابههنگامم گزیری نبود
چنین انگاشته بودم.
آیدا فسخ عزیمت جاودانه بود
میان آفتابهای همیشه
زیبائی تو
لنگریست
نگاهت
شکست ستمگریست
و چشمانت با من گفتند
که فردا
روز دیگریست
"احمد شاملو"
.
هیچ کجا هیچ زمان
فریاد زنده گی بی جواب نمانده است
به صداهای دور گوش میدهم
از دور به صدای من گوش می دهند
من زنده ام
فریاد من بی جواب نیست
قلب خوب تو جواب فریاد من است
.
"احمد شاملو"
سوم آذر سالروز تولد شاملوی بزرگ را گرامی میداریم