.
امشب
تو را
به حصر
خانگی
عشق
می برم...
.
.
با آن دو چشم سبز فتنه گر آشوب کرده ای.
.
"حمید_سلاجقه"
.
دلم بهانه تو را دارد
تو می دانی بهانه چیست !
بهانه همان است که شب ها
خواب از چشم من می دزدد ....
بهانه همان است که روزها
میان انبوهی از آدم ها
چشانم را پی تو می گرداند ...
بهانه همان صبری است
که به لبانم سکوت میدهد ...
تا گلایه ای نکنم از نبودنت ..
.
"عباس_معروفی"
.
تو یک عاشقانه ی قدیمی
تو شعری زیبا
در تو عطری ست
مخصوص عصرهای گرم تابستان
در دست هایت
در چشمانت
و یا در موهایت نمی دانم
عطر و بویی در توست
مخصوص عصرهای گرم تابستان
که مرا از خود بی خود می کند.
.
"مظفر تایپ اوسلو "
تو را و مرا
بیمن و تو
بنبستِ خلوتی بس!
که حکایتِ من و آنان غمنامهی دردی مکرر است
...
□
تو و اشتیاقِ پُرصداقتِ تو
من و خانهمان
میزی و چراغی...
آری
در مرگآورترین لحظهی انتظار
زندگی را در رؤیاهای خویش دنبال میگیرم.
در رؤیاها و
در امیدهایم!
.
"احمد شاملو"
.
بانویم
تو خلاصه ی تمام شعرهایی
و گلِ سرخی برای تمام آزادی ها
کافی ست که اسمت را زمزمه کنم
تا پادشاهِ شعر شوم
و فرمانروایِ واژه ها
کافی ست زنی چون تو عاشقم شود
تا به کتاب هایِ تاریخ پا بگذارد
و پرچم ها برایش بر افرازند.
.
"نزار قبانی"
.
یا من مغلوبترین فاتح جهانم
یا مرزهای تن تو دست نیافتنیست
دارم عقبنشینی میکنم
این یعنی
عاشقت شدهام
یعنی
ازین جای شعر
دستور
دستور زبانِ توست.
.
"کامران رسول زاده"
.
دوستت دارم" را
در دستانم میچرخانم
از این دست به آن دست.
پس چرا
هر وقت میخواهم
به دستت بدهم نیستی؟
چرا اینجا نیستی
تا "دوستت دارم" را
از جنس خاک کنم،
از جنس تنم،
و با بوسه بپوشانمش بر تنت؟
بگذار "دوستت دارم" را
از جنس نگاه کنم
از جنس چشمانم
و تا صبح به نفسهای تو بدوزم.
.
#عباس_معروفی
.
من با توام
می خواهم آغشته عطر تو زندگی کنم
این رد عطر توست
که از حیرت بادهای شمالی
شب را به بوی بابونگی برده است
تو کیستی که تاک تشنه
از طعم لبان تو
به تبریک می آمده است .
.
#سید_علی_صالحی
.
بی تابانه در انتظار توام
غریقی خاموش
در کولاک زمستان.
فانوس های دور سوسو می زنند
بی آن که مرا ببینند
آوازهای دور به گوش می رسند
بی آن که مرا بشنوند.
من نه غزالی زخم خورده ام
نه ماهی تنگی گم کرده راه
نهنگی توفان زادم
که ساحل بر من تنگ است. -
آن جا که تو خفته یی
شنزاری داغ
که قلب من است.
.
#شمس_نگرودی
.
چه لازم است بگویم
که چه مایه می خواهمت؟
چشمانت ستاره است و
دلت شک.
جرعه ای نوشیدم و خشکید.
دریاچه ی شیرین
با آن عطش که مرا بود برنمی آمد،
می دانستم.
چه لازم بود بگویم
که چه مایه می خواستمش؟
.
#احمد_شاملو
.
.
خدا اگر بودم
تــــــــو را
به کسی نمی دادم
برای خــــودم بر می داشتم
و از کائنات
می زدم بیرون....
.
#عباس_معروفی"
.
پرندگان
در آسمان میمیرند؛
ماهیها
در آبشارها؛
پشت این میزهای رنگ و رو رفته؛
ما..
.
#عبدالصابر_کاکایی
.
.
روزهایم را
خیابان های شهر می گیرند
شبهایم را ؛ "فکرهای تو"!
بیولوژی هم نخوانده باشی
می فهمی چه مرگم شده است!
.
#رضا_کاظمی
.
.
هیچ کس
دگمههای مرا
باز نکرده بود
جز تو
که می بستی و باز میکردی
نمیدیدی دگمهی آستینت
به یقهام دوخته شده
و نگاهت بر لبهام
دال یادم رفته بود یا میم؟
بوسیدن که یادم نمی رود
عشق من!
.
#عباس_معروفی