مست الست

مست الست

گلچین شعر ناب ایران و جهان
مست الست

مست الست

گلچین شعر ناب ایران و جهان

وقت آمدن

با ساعت دلم

وقت دقیق آمدن تُوست

من ایستاده ام

مانند تک درخت سر کوچه


با شاخه هایی از آغوش

با برگ های از بوسه

با ساعت غرورم اما


من ایستاده ام

با شاخه هایی از تابستان

با برگ هایی از پاییز


هنگام شعله ور شدن من

هنگام شعله ور شدن تُوست

ها . . . چشم ها را می بندم

ها . . . گوش ها را می گیرم


با ساعت مشامم

اینک

وقت عبور عطر تن تُوست


"محمدعلی بهمنی"

زندانی بند توام

.

من زندانی بند توأم

من افتخارمی کنم به زیستن دراین تن

دراین تن دموکراسی حرام است

آزادی بیان معنایی ندارد

بند و حبس و مرگ موهبت الهی ست

دراین تن

همه قیام کردند

و به تو اقتدا می کنند

این خودکامه گی ضرورت است 


"جمانة حداد"

به تنم بیاویز

.
تو مست نیستی
دریای شراب هم که بنوشی
مست نخواهی شد
به تنم بیاویز
لبهایم را بنوش
مرا به دست بکش
آنوقت مست مست خواهی شد
من افسانه نیستم
هیچ زنی افسانه نیست
هیچ زنی حرام نیست
تنها مردی نمی یابد
آنگاه دور می شود
درون لباسهایش پنهان می شود
گریه می کند و محو میشود 

"ندی الحاج"

کمی بیشتر از عشق

من

کمی بیشتر از عشق

تو را می فهمم 

راه زیاد است ، مهم نیست 

گاهی در این برهوت 

سرگردان می شوم ، مهم نیست 

باد پسم می زند مدام 

سرما می رود توی جانم 

مهم نیست 

خودم را بغل می کنم 


فقط می خواهم بدانم

جاده هر قدر دراز و طولانی باشد 

آخرش یک جایی تو ایستاده ای ؟

 بین راه

گاهی آدم هایی را می بینم

که آخر جاده شان هیچکس نیست 

از این برهوت می افـتند به برهوت دیگر 

و همین هراسانم می کند 

و همین باعث می شود 

تنهایی خودم را دوست بدارم 

آخر من که جز تـــو کسی را ندارم 


"عباس_معروفی"

میترسم

'

می ترسم 

به آن که دوست می دارم

بگویم:

دوستت دارم

'

بی تردید

شراب که از سبو

سرازیر شود

اندکی از آن کاسته می شود...


"نزار_قبانی"

مرا به نام کوچکم صدا بزن

.

درخت را به نام برگ


کوه را به نام سنگ


دل شکفته مرا به نام عشق


عشق را به نام درد


مرا

به نام کوچکم صدا بزن...

.

"عمران_صلاحی"

شکن زلف تو

.

در هر شکن زلف گره گیر تو

 

دامی ست،


این سلسله


یک حلقه ی بیکار،


ندارد...


"صائب تبریزی"

شراب کهنه

.

با جرعه ای ز بوی تو،


از خویش می روم..


آه، ای شراب کهنه،


که در ساغری هنوز...

.

"حسین_منزوی"

بیدار

بیدار مانده ام 


که تو را مثنوی کنم


آسوده تر بخواب


عزیز دلی هنوز..


"حسنا_محمدزاده"

نامت

.

نامت


از ساق هایم شروع می شود


از دلم عبور می کند


و دهانم را به آتش می کشد


چطور می تواند مرگ


از تو


تنها گودالی را پر کند .

.

"غلامرضا بروسان"

وعده ی جنگ

.

به پیچ و تابِ تنت،

می شود سفر نکنم

به آن برآمدگی ها

نگاه اگر نکنم


همیشه پیرهنِ تنگ،

وعده ی جنگ است

مگر به چنگ تو،

دیوانه ام خطر نکنم؟!...

.

"مهدی_فرجی"

صبح

صبح

سوار بر قطار ستارگان سحرگاهی از راه رسید

تو نیامدی

گنجشک های منتظر

دور خانه ی من نشستند

و به هر سایه به خود لرزیدند

تو نیامدی

شعر از دلم به دهانم

از لب هایم به دلم پر کشید

تو نیامدی

آفتاب

از سر سروها به انتهای خیابان سر کشید

تو نیامدی.

مه میداند

که باید برخیزد

و به خانه ی خود بیاید

در سینه ی من.


"شمس لنگرودی"

جنگ

.

می خواستم

به سربازها بگویم 


نامه ی معشوقه هایشان را

اگر

بلند بلند بخوانند


جنگ تمام می شود...!


"مبین اعرابی"

زخم

.

با اولین زخم

متولد می شوی

با خرده شیشه‌هایی فرو رفته در چشمهایت

و هر بار که دست می‌بری به چشم

نوک انگشتانت

زخمی‌ می‌شود

زخم هایی 

که هر یک می‌نشیند بر زخمی دیگر

و هر زخم

پیامبری‌ست 

پیامبری که معجزه اش ویرانی ست


"هنگامه_هویدا"

گرفتار

گرفتارم

گرفتار چشم‌های تو

زندگی من از همین گرفتاری شروع می‌شود

سبز آبی کبود من

چشم‌های تو

معنای تمام جمله‌های ناتمامی ست

که عاشقان جهان

دستپاچه در لحظه‌ی دیدار

فراموشی گرفتند و از گفتار بازماندند

کاش می‌توانستم ای کاش

خودم را

در چشم‌های تو

حلق‌آویز کنم.


"عباس_معروفی"