قلب من
آستانه ی گیسوانت را یک به یک میشناسد
آنگاه که راه خود را در گیسوانت گم میکنی
فراموشم مکن
و بخاطر آور که عاشقت هستم
مگذار در این دنیای تاریک بی تو گم شوم
موهای تو
این سوگواران سرگردان بافته
راه را نشانم خواهند داد
به شرط آنکه دریغشان مکنی
"پابلو نرودا"
باید می گذاشتی عاشقت بمانم
عشق چیزی نیست
که هر دقیقه هر روز اتفاق بیافتد
اگر افتاد
باید دو دستی چسبیدش
باید می گذاشتی دو دستی
بچسبم به قایق هایی که نجاتمان می دادند
به رویاهایم ، به عشق
زندگی اقیانوس دیوانه ای ست
"مهدیه لطیفی"
به جز تو
محبوب من
مردان بی شماری را دوست داشته ام
بر شانه های بی شماری گریسته ام
و بوسه ها و لبخند هایم را
با لبان بسیاری
در میان نهاده ام
مردان بی شماری
همه با یک نام
همه با یک چهره
با خنجر هایی شبیه هم
که تنها
جای زخم هایشان
روی قلبم
با هم
فرق دارد
"انسیه موسویان"
از راه خواب هایم عبور نکن !
دوباره خودت را
به یادم نیاور !
تو در گذشته مانده ای
مثل لذت سیگاری که
از ترس پدرم
مخفیانه دود می کردم در کوچه پشتی
زمان به عقب بر نمی گردد
اگر هم برگردد
دیگر نه آن شهر وجود دارد
نه آن کوچه و نه پدرم ..
"رسول_یونان"
بسیار سال ها گذشت تا بفهمم
آن که در خیابان می گرید
از آن که در گورستان می گرید
بسیار غمگین تر است
سال ها گذشت و من
از خیابان های بسیار
از گورستان های بسیار گذشتم
تا فهمیدم
آن که حتی در خلوت خانه خویش
نمی تواند بگرید
از همه اندوهناک تر است.
"حسن_ آذری "
تو را زیر بالشم پنهان میکنم
شبیه کتابی ممنوعه.
چراغها خاموش میشوند
و صداها میخوابند
سپس تو را بیرون میآورم
و حریصانه میبلعم.
"مرام المصری"
ترجمه: سیدمحمد مرکبیان
ما برای دوست داشتن
آماده بودیم
و سرنوشت لعنتی
بازی مان نداد
نشستیم روی نیمکت زندگی
و در حسرت به هم رسیدن
یک عمر را تماشا کردیم ...
"آرمین طاهری"
قهوه دم میکنم،
نصف قاشق سیانور به فنجانت میریزم!
لبخند که میزنی،
میگویم:
قهوه ات سرد شده
بگذار عوضش کنم!
این کار هر شب من است،
سالهاست که میخواهم تو را بکشم،
ولی لبخندت را... چه کنم؟!
"موریس_مترلینگ"
تا میتوانی مرا ببوس
تا بدنم عرق کند
بعد مرا به آغوش بکش
تا عطر تنت روی پیراهنم بماند!
بیخیال
بگذار مادرم بفهمد!
عاشق شده ام
این که دیگر سیگار نیست!!
"نریمان ربیعی"
وصیت کرده ام
دفتر شعرم را
با من دفن کنند..
بین این سطرها
تنها جایی ست
که تو را بوسیده ام..
"حمید سلاجقه "
شعرم
همهمه ی پنهان توست
گل شب بوی من!
میخواهم تو را
در عبور عطر شبانه ام بشناسند.
"شمس_لنگرودی"
بوی باروت ،
عطر زنی ست
که دل در گرو سرباز دشمن دارد
و با هر شلیک میمیرد.
کمینگاه ،
زنی ست
در انتظار.
ویرانی ،
زنی ست
که دلش میتپد
و خاموش است.
سربازها را مرخص کنید
بگذارید زنان عاشقی کنند
دنیا بهتر خواهد شد.
"مهیار مظلومى"
یک مرد معمولا برای به دست آوردن است
که می گوید: دوستت دارم..
زن ها اما
وقتی می گویند: دوستت دارم..
که دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند.
"علیرضا آدینه"
می خواهم ببوسمت
اگر این شعر های شعله ورم دهانی بگذارند
می خواهم دستت را بگیرم
اگر که دست دهد این دست این قلم
دستی بگذارند
اینان به نوشتن از تو چنان معتادند
که مجسمه ها به سنگ
و سربازان
به خیالات پیروزی
"شمس لنگرودی"